راه هاى مقابله با تهاجم فرهنگى غرب

نويسنده : نبى صادقى

اگر قبول داريم ملت ما و اسلام در معرض شديد تهاجم فرهنگى غرب‏قرار دارد; مى‏دانيم غرب و استكبار جهانى در اين تهاجم از همه‏امكانات موثر برخور دار است. چنانچه پذيرفته‏ايم غلبه اين فرهنگ مهاجم غربى همه چيز حتى‏هويت و شخصيت و كيان ما را مى‏بلعد و از بين مى‏برد. اگر باورمان شده انقلاب اسلامى ما هدفش احياى فرهنگ قرآنى وارزشهاى متعالى اسلامى بوده; ارزشهايى كه در زمان طاغوت، دراثر همين تهاجم فرهنگى، در شرف از دست رفتن بود و بهاى سنگينى‏براى رهاى از آن موقعيت پرداختيم.
اگر اعتقاد داريم فرهنگ ديروزمان مملو از تباهى و بى ايمانى‏بود و چنانچه انقلاب اسلامى نبود فرصت زيستن در تابش آفتاب اسلام‏و فرهنگ قرآن نمى‏يافتيم. اگر مسئووليت اسلامى ما حكم مى‏كند كه از امروزمان، براى گرفتارنشدن در دام تكرار فجايع گذشته، تا سرحدجان حراست و پاسدارى‏كنيم.
و بالاخره اگر اعتقاد داريم سخنان مقام معظم رهبرى مدظله‏العالى كه اين تهاجم فرهنگى را يك شبيخون فرهنگى ناميد،حقيقتى غير قابل ترديد است; در اين صورت واجب است كه مقابله‏نيز جدى و حساب شده و مستمر و فراگير باشد تا بتوانيم فرهنگ‏قرآن و اسلام را از خطر اين تهاجم حفظ كنيم.در جواب اين پرسش ناچار بايد مقدمه‏اى را ذكر كرد. جوامع‏انسانى هميشه در معرض تهاجمات گوناگونى قرار دارند; تهاجم‏نظامى، تهاجم ميكروبها و ويروسسها و... و تهاجم فرهنگى.
اصل و وجود اين تهاجمات از سنتهاى ثابت آفرينش است و بشر رااز آنها گريزى نيست. نمى‏توان پرسيد: چه كنيم تا تهاجم نظامى‏نباشد; اما مى‏توان پرسيد: چه كنيم تا از خطر تهاجمات نظامى‏ديگران در امان باشيم و از پا در نياييم. نمى‏توان پرسيد: چه كنيم تا زلزله و سيل و ميكرب و ويروس نباشدو به سراغ مانيايد; اما مى‏توان پرسيد; چه كنيم تا از خطر سيل‏و زلزله و ميكرب و ويروس محفوظ بمانيم؟
جواب اين است كه بايد قدرت دفاعى و مقابله متناسب با هريك ازحوادث و آفات را داشته باشيم تا اين حوادث هولناك به ما زيان‏نرسانند; به عبارت بهتر، تهاجم هاى ناگوار نمى‏شود نباشند; امامى‏شود ممكن است كه در عين بودن زيان نرساند. در ژاپن زلزله‏همجوم مى‏آورد و در استانهاى گيلان و زنجان نيز همين زلزله هجوم‏مى‏آورد. در ژاپن چون قدرت دفاعى در مقابل زلزله قوى است،منشا خسارت فاحش نمى‏شود; اما در ايران ويران مى‏كند.
همه ما هميشه در معرض هجوم ميكربها و ويروسها هستيم. آنهاوجود دارند و هجوم مى‏آورند و نمى‏شود كه نباشند و هجوم‏نياورند; اما مى‏توان با بالابردن قدرت دفاعى بدن و رعايت‏بهداشت وطب پيشگيرى، خسارت آنها را به كمترين حد و نزديك صفررساند.
بنابراين، تهاجمات ناگوار و زيانبار بنايد موجب نگرانى‏و دلهره شود. آنچه كه اضطراب آور و نگران كننده است، اين است‏كه انسان در مقابل اين تهاجمات از قدرت دفاعى كافى برخور دارنباشد.تهاجم فرهنگى هم يكى از اين تهاجمات است و از اين قانون‏مستثنا نيست. در اين دنياى بى‏بهره از مكرمت اخلاقى و فضايل‏انسانى و بهره‏مند از توان بالاى تكنولوژى، نمى‏توان توقع داشت‏كه تهاجم فرهنگى شوم نباشد يا از ميان برود.
اما مى‏توان پرسيد: چه كنيم تا تهاجمات فرهنگى غرب نتواند برفرهنگ ما آسيبى وارد سازد؟ چه كنيم تا نقشه استعمارگران درتهاجم فرهنگى نقش برآب شود؟
در جواب اين پرسش بايد گفت: بايدقدرت دفاعى فرهنگى خود را آن قدر قوى كنيم كه فرهنگ مهاجم غرب‏نتواند در آن نفوذ كند.قرآن بيان شيوايى دارد:
مراقب خود باشيد. هنگامى كه شما هدايت‏يافتيد،(يعنى فرهنگ دينى در شما قوى گرديد) گمراهى كسانى كه گمراه‏شده‏اند (فرهنگ گمراه و گمراه كننده غرب) به شما ضررى‏نمى‏رساند. براى كسب چنين قدرت دفاعى فرهنگى، از سه راه بايدوارد شد:

راه اول

اعتقادات توحيدى و جهان بينى قرآنى از مبدا تا معاد و اخلاق‏اسلامى را در جامعه تبليغ كنيم و شكوك را برطرف سازيم تا جامعه‏اسلامى از لحاظ اعتقاد و عمل دينى قوى گرديده، فرهنگ اعتقادى وعملى اسلامى بار ور و در برابر تهاجم فرهنگ غرب تا حد زيادى‏نفوذناپذير شود.

راه دوم

بايد با همه عواملى كه اساس عقيده و اخلاق و تربيت اسلامى رامتزلزل مى‏سازد و نمى‏گذارند كه نهال تبليغ و ارشاد فرهنگى به‏ثمر برسد و زمينه گرايش به فرهنگ غرب را ولو در دراز مدت‏مساعد و فراهم مى‏كنند، مقابله شود.

راه سوم

بايد با عوامل مستقيم فساد و ياوران فرهنگ غرب، در صورتى كه‏استعداد پذيرش حقايق را نداشته باشند و نتوانند از ثمرات راه‏اول بهره‏گيرند و خود را اصلاح كنند، شديدا بر خورد شود.

برنامه مبارزه

بى ترديد مبارزه با اين پديده شوم بايد بر اساس برنامه‏ريزى‏هاى حساب شده انجام گيرد. در اين برنامه ريزى بايد مواردتوجه دقيق واقع شود.

حوزه و دانشگاه

حوزه و دانشگاه مركز پرورش انسان‏هاى آگاه و تحصيل كرده‏اندو روحانى و دانشجو مى‏توانند در بالا بردن قدرت دفاعى فرهنگى‏جامعه براى مقابله با تهاجم فرهنگى غرب نقشى موثر را ايفاكنند. بايد در اين دو نهاد مقدس و فرهنگى علم زدگى و عشق به‏درك براى كسب شغل از بين برود و روح و انگيزه علم براى خدمت وكسب ايمان و تقواى بيشتر جايگزين گردد; يعنى هدف مدرك نباشد.اگر اين تحول انجام نگيرد، عالم خود را مى‏خواهد نه جامعه ورشد فرهنگ سالم جامعه را. در اين صورت نه تنها نمى‏تواند درتقويت قدرت دفاعى فرهنگ جامعه نقشى داشته باشد، بلكه خود درمعرض خطر متاثر شدن از فرهنگ غرب قرار خواهد گرفت.
وحدت‏حوزه و دانشگاه همواره از سويى مورد عنايت و تاكيد امام‏راحل(رحمت الله علیه) و مقام معظم رهبرى مدّظله العالى قرار گرفته‏است.بدين معناست كه هر دو گروه از علم، ايمان، آگاهى و تعهد اسلامى‏بر خور دار باشند. حوزه خود را از علوم روز و زبان روز بى‏نياز احساس نكند و به‏فرموده امام صادق(علیه السّلام) عالم به زمان باشد تا از تهاجم هواجس‏مصون بماند و ديگران را هم برهاند.
دانشگاه نيز تنها بر علوم‏پايه و تجربى تكيه نداشته باشد و فرهنگ و معارف دينى و قرآنى‏در دانشگاهها جايگاهى رفيع‏تر از علوم پايه و تجربى بيابد واخلاق و تربيت اسلامى بر محيط دانشگاه و زندگى استادان ودانشجويان حاكم شود تا كارآيى علوم پايه و تجربى جهتى سالم‏يابد و سنگرى پايدار در مقابل تهاجم فرهنگى غرب گردد. اگر دردانشگاههاى ما چنين روحيه فرهنگى حاكم نشود، تنها بر علمى وصنعتى در محدوده علوم تجربى بپردازيم و دانشجويان و استادان‏ما خود و برنامه‏هايشان را از اخلاق اسلامى و معارف قرآنى به‏صورت جدى بى‏نياز احساس كنند، هرگز نخواهند توانست قدرت دفاعى‏فرهنگى جامعه را در مقابل يورش فرهنگ بالا ببرند و احيانا خودنيز مبلغ فرهنگ غرب مى‏شوند.
بنابراين، بايد براى تحقق اين‏كارآيى الهى و مقدس به طور جدى سرمايه گذارى شود. روحانى بايدبتواند دين و فرهنگ دينى را با آگاهى به زمان و زبان تبليغ‏كند; به تربيت الگويى و اسوه‏اى عنايت داشته باشد و از وجودخود و زندگى خود الگويى مقدس براى معرفى فرهنگ اسلام بسازد تادر كنار تبيين حقايق، تاثير عملى نيز داشته باشد. دانشگاه هم‏بايد، با استفاده از قدرت و وجهه علمى و دانشگاهى، در پرتونيروى ايمان و باورهاى ماورايى سنگر تدريس دانش و معرف فرهنگ‏غنى اسلام و قرآن باشد و روحيه مقابله با فرهنگ غرب را درتحصيل كرده‏گان افزايش دهد.
همان طورى كه اشاره شد، امروز تهاجم فرهنگى غرب از راه ارائه‏و طرح مكتبهاى فلسفى انحرافى، مانند پلورالسيم، سكولارسيم،اگزيستاسينالسيم، پوزيتولسيم و... به جنگ دين و حقايق ثابت‏معنوى آمده است. كالبد شكافى اين مكتبها و تجزيه و تحليل شفاف و دور از تكلف وتصنع به گونه‏اى كه مردم (نه خواص) در جريان قرار گيرند، ضرورى‏است.
گويندگان و نويسندگان آگاه، مى‏توانند نقاب از چهره زشت اين‏عجوزه‏هاى افسونگر بردارند و سيماى كريه آنها را بشناسانند وبنمايانند. بايد آگاه ساختن جوانان و تحصيل كردگان از اين دامهاى سست‏بنياد از اهم مسايل و برنامه‏هاى فرهنگى روز به شمار رود وتوسعه فرهنگى در كنار توسعه سياسى و اقتصادى تحقق يابد، زيرااگر توسعه فرهنگى فعال و آگاهى‏بخش، براى مقابله با اين مكاتب‏منحرف‏كننده، تكيه‏گاه توسعه سياسى نباشد، ترديدى نيست كه‏حركتهاى سياسى به سمتى كه دشمنان اسلام مى‏خواهند، منحرف مى‏شود.
مى‏گويند فكر سالم يعنى تمام فكر كردن و تمام ديدن. در طرح‏برنامه‏هاى توسعه لازم است‏به زير بنا بودن توسعه فرهنگ اسلامى‏عنايت‏شود; همه جوانب ملاحظه گردد و آزاديها در دايره خدامحورى محدود شوند. نه انسان مدارى. شعارهاى هيجانى غير شفاف وبدون چهار چوب و قابل تفسيرهاى گوناگون، خطرناك است و راه رابراى تهاجم فرهنگى غرب هموار مى‏سازد.
البته با شعار و اهانت و تكفير نمى‏شود به مقابله با نوشتارهاو گفتارهاى مسموم رفت و نظام فرهنگى جهان امروز اين شيوه رانمى‏پذيرد. تجربه نيز ثابت كرده است كه استفاده از فشار براى‏مقابله با ارائه نظرها نتيجه معكوس مى‏دهد و نويسندگان وگويندگان ستمگر و بى تعهد را مظلوم و سر افراز و حمايت‏مى‏نماياند.
بايد تا آنجا كه قانون اساسى اجازه مى‏دهد، ازانتشار نشريات و كتب گمراه كننده جلوگيرى شود و در كنار اين‏اقدامات قانونى، روشنگرى و برداشتن نقاب از چهره زشت اين‏فلسفه‏هاى انحرافى به وسيله محققان انجام گيرد; زيرا اين‏اقدامات فرهنگى هم مقابله‏هاى قانونى را به شكلى شايسته توجيه‏و منطقى مى‏نمايد و هم زمينه رشد اين وسوسه‏ها را از فكر وانديشه جامعه به خصوص نسل جوان، از بين مى‏برد. محققان حوزه و دانشگاه مى‏توانند پناهگاه دستورات در برابرتهاجمات فرهنگى باشند.
اگر فرض را بر اين بگذاريم كه با وجودفرهنگ غنى اسلام زمينه‏اى براى تاثير اين مكتبهاى ضاله نيست‏اين تفكر و تلقى خوشبينانه ما را دچار خسارتهاى غير قابل‏جبران مى‏كند. بايد به واقعيتها توجه نمود. و بر اين گمان‏باشيم كه جامعه به خصوص نسل جوان در مقابل اين وسوسه‏ها و طرح‏فلسفه‏هاى انحرافى آسيب‏پذير مى‏باشند و محققين حوزه و دانشگاه‏با حركت همسو و متناسب با اين تهاجم فكرى و اعتقادى مقابله‏نمايند. حركتهاى فرهنگى نبايد محدود به تبيين فرهنگ اسلامى‏بدون پرداختن به كالبد شكافى فرهنگها و مكاتيب انحرافى دنياى‏امروز باشد با بهره‏گيرى از قرآن همه صاحب‏نظران وظيفه دارند كه‏تبيين (رشد و غى) كنند تنها تبيين رشد راه وصول به سعادت وكمال را براى جامعه هموار نمى‏كنيد.
نكته ديگرى كه در اين رابطه بايد گفته شود اين است كه سعى‏كنيم در مقابله‏هاى فرهنگى آگاهانه و محققانه عمل كنيم. به‏اصول و محتواى اين فلسفه‏ها و مكتبهاى انحرافى احاطه كافى‏داشته باشيم و بدانيم چه مى‏گويند و چه مى‏خواهند تا در مقابله‏تاثيرات مثبت‏بگذاريم نه اين كه هركسى يك مطالعه سطحى از فلان‏نظريه دارد خود را شايسته قلمفرسائى بداند و در اين سالهاى‏اخير شاهد تاثير منفى بعضى از نوشته‏هاى بى مايه در مقابله بانظريه‏پردازان منحرف بوديم.

پي نوشت :

1- مائده، آيه 105.

منبع:http://www.e-resaneh.com